البته یک یا دو پست قبلی ام هم در سال جدید هجری شمسی بود. ولی این پست رسمی تر است و طولانی تر.
سال جدید رو میخواهم با تفاوت ها و کارهای جدید و اتفاقات جدید شروع کنم. میخواهم دوستان جدیدتری پیدا کنم. مثل گذشته دوباره همون رضا شوخ طبع و اجتماعی باشم. دیگه گوشه نشینی رو بس کنم.
دیگه به اونهایی که بی وفایی کردند و با کلی زرنگی و مهمحلات من رو سر کار گذاشتند کاری ندارم. بی وفا و نامرد (حالا چه زن باشه چه مرد) از اسمش پیدا است. نمیخواد خوشی ات رو ببینه. سعی کنم با خوشی هام و دوری از اونها شاد باشم.
پارسال سالی بود که برای مدتی هرچند کوتاه فکر کرده بودم که شریک زندگی ام رو پیدا کردم و بیخود و بیجهت وابسته شدم. خیلی تلاش کردم که به خودم بقبولانم که اشتباه بزرگی کردم. یاد گرفتم تا با آدمها چند روز از نزدیک برخورد نکردی هیچ وقت در موردشون قضاوت نکن.
امسال اما اینطور نخواهد بود. از نظر روحی و عاطفی حتما بهتر خواهد بود. اون جور آدمها هیچ وقت وارد زندگی من نخواهند شد تا فرصت عرض اندام هم داشته باشند.
سعی میکنم امسال حداقل از نظر مالی و اقتصادی روند رو به رشد این چند سال خودم رو حفظ کنم. هر چند که این دو ماه اخیر چندین تحفه ای نبود ولی با رئیس ام در مورد اضافه حقوقم صحبت کردم. یک فایل اکسل درست کردم که میزان درآمد هفتگی ای این هفته رو در مقایسه با سال بعد و دو سال بعد رو نشون میده. من نمیتونم کارهای جانبی دیگه ای بکنم و تنها امیدم به اضافه حقوق است.
امسال باید هر طور شده اسوشیت خودم رو بگیرم. هر چند که ترم بعدی ترم آخرم هست و نیازی نیست که زیاد نگران باشم ولی این باید در هر شرایطی صورت بگیره. شاید تا شروع سال تحصیلی جدید، در یو تی دی باشم. باید خودم رو آماده اش بکنم . اولین روز ام و اولین کلاسم رو در یو تی دی جشن بگیرم. هر چند که گرونترین دانشگاهی است که تا حالا رفتم اما حتما می ارزه.
تا پایان این سال باید چهل درصد از قیمت مجموعی خونه رو پرداخته باشم! یعنی سال دیگه این موقعها من باید کمتر از 60 درصد از پول خونه رو بدهکار باشم. این هدف خیلی سخت است اما باید بتونم و براش برنامه ریزی هم کردم و نیاز داره که بیشتر روش کار کنم تا این عدد رو محقق کنم.
یکی از مهمترین کارهای اداری ام در این سال اتفاق میفته. باید براش آماده باشم. امروز از یکی از دوستهام اطلاعات خوبی در این مورد گرفتم.
امروز فیلم ثبت با سند برابر است را دیدم. فیلم جالبی بود ولی خیلی ضدحالی داشت و نمیشد این فیلم رو به عنوان یک فیلم کمدی صد در صد شناخت.
چند تا دوست یه باغ میخرند و شرط میزارند هر کس آخرین نفری بود که مجرد میماند سند شش دانگ باغ به نام او باشد.
واقعیتهای زیادی در این فیلم دیده میشد. این که دوستها زیرآب همدیگه رو میزنند و سر همدیگه رو کلاه میزارند تا اون یکی عروسی کنه به نظرم در دنیای واقعی هم وجود داره.
شاهین که هشت سال خارج از کشور بود به ایران برمیگرده و کم کم بعد از مدتی عاشق مهشید میشه. و کار تا جایی پیش میره که مهشید رو راضی میکنه که بیاد خواستگاریش و باهم عقد کنند.
این بزرگترین اشتباه شاهین بود که عاشق مهشید شده بود. چون مهشید هم آخرش هم سر او و هم سر همه رفیقهاش کلاه گذاشت و باغ رو بالا کشید.
من اینجاش رو با نویسنده این فیلم موافقم. یک مرد هیچ وقت نمیتونه یک زن رو کامل بشناسه و اون همیشه از زیبایی و جذابیت نه اش استفاده میکنه و مرد رو جادوی خودش میکنه و قبل از اینکه مرد بفهمه ضربه خودش رو میزنه! دقیقا مثل همین فیلم اون مهشید زیبا میتونه خیلی بی رحم و بی احساس باشه.
روز شنبه سایت دانشگاه رو باز میکنم و میبینم که استاد امتحان گذاشته برای روز یکشنبه بدون اینکه اصلاً خبری بده. رفتم توی سایت که فایل تست و سوالها رو دانلود کنم دیدم که هیچی نیست.!
منم بی درنگ به استاد ایمیل کردم که شما میگی فردا امتحانه اما هیچی آپلود نکردی که.
استاد برام ایمیل کرد که سیستم مشکل داشته برای همین حتما فایل آپلود نشده! و فایل رو با ایمیل برام فرستاد.
حاجی استاد شما قرار بود حداقل از یک هفته قبلش فایل رو اپلود کنید الان من یک روز قبلش چه جوری روی اون کار کنم؟
امان از دست این استادهای پیر و دور از تکنولوژی که حتی نمیدونند چطوری یک فایل ساده رو تو سیستم آپلود کنند!
بالاخره با کلی ایمیل و پیغام و پسغام یک روز بیشتر از ایشون مهلت خواستم. خداییش تقصیر من که نبود که فایل دیر به دستم رسیده
ویش می لاک
=================================================================================================================================
خیلی اتفاقی این آهنگ به گوشم خورد و منو با خودش برد تو رویاها! با یه جاهاییش هم خیلی ارتباط پیدا کردم
یه قسمتی از متن شعرش رو که خیلی دوست داشتم اینجا گذاشتم:
ﻫـﺮ ﺑـﻼﻳـﻲ ﺳﺮم اوﻣﺪ
ﻫﻤﻪ زﺟﺮی ﻛﻪ ﻛﺸﻴﺪم
ﻫﻤﻪ رو ﺑﻪ ﺟﻮن ﺧﺮﻳﺪم
وﻟـﻲ از ﺗـﻮ ﻧـﺒـﺮﻳـﺪم
ﻫﺮﺟﺎ ﺑـﻮدم ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدم
ﻫﺮﺟﺎ رﻓﺘﻢ ﺗﻮ رو دﻳﺪم
ﺗﻮ ﺳﺒﻚ ﺷﺪن ﺗﻮ روﻳﺎ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ رﺳـﻴﺪم
اﮔﻪ اﺣﺴﺎﺳﻢ و ﻛﺸﺘﻲ
اﮔﻪ از ﻳـﺎد ﻣـﻨﻮ ﺑﺮدی
اﮔﻪ رﻓـﺘﻲ ﺑـﻲ ﺗﻔﺎوت
ﺑﻪ ﻏﺮﻳـﺒﻪ ﺳـﺮ ﺳﭙﺮدی
ﺑﺪون اﻳـﻨﻮ ﻛﻪ دل ﻣـﻦ
ﺷﺪه ﺟﺎدو ﺑﻪ ﻃﻠﺴﻤﺖ
ﻳـﻜﻲ ﻫـﺴﺖ اﻳﻨﻮر دﻧـﻴـﺎ
ﻛﻪ ﺗﻮ ﻳﺎدش ﻣﻮﻧﺪه اﺳﻤﺖ
خانه ما نزدیک یک خیابان کوچک هست که حدود 5 کیلومتر طولش هست. چندین مجمتع ساختمانی توش و منزل شخصی در مسیر این خیابان هست.
دیروز برای من نامه ای اومد که دعوتنامه ای حامل کد ثبت نام بود برای عضویت در یک سایت. این سایت مربوط به تمام ساکنین خیابان نزدیک خانه ما هست و من تازه از وجودش مطلع شدم. البته مدت زیادی هم نیست که این سایت رو درست کردند.
به نظرم ابتکار خیلی عالی ای بود.
در این سایت که مثل یک شبکه مجازی مخصوص ساکنین خیابان ما است همه میتونند در مورد اتفاقاتی و حادثه هایی که در طول روز رخ داده پست بزارند. مثلاً یکی دیشب پست گذاشته بود که یک صدای مهیبی حوالی ساعت یازده شب اومده و بقیه اهالی محل زیر پستش کامنت گذاشته بودند که جریان چی بوده. یا یکی از حادثه ی در خونه اش خبر داده و مشخصات رو گذاشته بود.
بخش های مختلفی هم داشت. مثلا یک بخش مربوط به خرید و فروش اجناس دست دوم (درست مثل سایت دیوار) منتهی اینجا همه همسایه یا حداقل هم خیابونی هستیم و همدیگه رو یا میشناسیم یا حداقل هر از گاهی میبینیم. یک بخش هم مربوط به رخدادها جشن ها و مراسمهایی که بزودی قرار است در محل برگزار بشه بود و هر کسی پست میزاشت یا سوال میکرد.
این سایت همانطور که گفتم فقظ برای ساکنین محل و اونهایی که بیشتر از یکسال ساکن هستند میباشد و کس دیگه ای نمیتونه عضو بشه چون سایت ازشون کد ثبت نام میخواد.
به نظرم ایده عالی ای است. شما هم اگر بتونید این ایده رو در محل خودتون پیاده کنید به نظر من جالبه
من حدود هشت سال است که برند گوشی ام سامسونگ است. چون هم کار کردن باهاش آسان هست و هم از نظر اقتصادی با وجود اینکه سامسونگ همیشه یک قدم از آیفون جلوتر بود، گوشی هاش به نسبت ارزانتر هم بود. شاید دلیل اصلی تمایل به سامسونگ همین قیمت کمترش بود.
اما این گوشی های جدید سامسونگ 10 که به بازار اومده حتی از آیفون هم گرونتره!
میدونم خیلی ها برنامه داشتند تا گوشی جدید سامسونگ بیاد به بازار تا گوشی های قدیمی شون رو عوض کنند اما حالا فکر کنم برای مدتی برنامه این باشه که یک مدت صبر کنند تا تب این قیمت بالا فروکش کنه.
اما سامسونگ کولاک اصلی رو تو مدل جدید سامسونگ فولد کرد. خیلی به نظر م میاد این مدل.
شما فقط ویدیو رو ببینید چی کردند این بشرهای کره ای!
امروز وقت اضافه زیاد داشتم و سراغ بعضی از کارهای عقب مانده ام رفتم
از جمله این کارها دنبال کردن کارهای مربوط به ارسال مدارک و کارهای اداری اپلای کردن و پذیرش در دانشگاه جدیدم است.
یادتون هست (حدود هشت ماه پیش برای بار اول و دو سه ماه پیش برای تکرارش) که گفته بودم برای یک دانشگاه معتبر اپلای کردم و هر کس دوست داره با من همکلاسی بشه بسم الله اینم سایتش و شرایطش بیاین اپلای کنید؟
البته که الان من درگیر درسهای این دانشگاه فعلی ام هستم و شاید یک یا دو ترم دیگه هم اینجا کارهام طول بکشه. برای همین در ضمن ارسال مدارکم براشون ایمیل کردم که چطور درسها و واحدهای این دانشگاه رو به اون دانشگاه انتقال بدم.
دانشگاه خیلی گرانی است ولی حتما می ارزه. هم فال و هم تماشا و هم ولخرجی و بدبختی!
امروز تو سایتشون این ویدیو رو دیدم که دانشجوها توضیح میدن چرا دانشگاهشون را دوست دارند.
این ویدیو رو یادگاری میزارم اینجا تا گاهی بهش سر بزنم و ببینمش و یه تجدید روحیه ای هم بکنم.
یو تی دی ، یوتی دی ما داریم میاییم!
یو تی دی ووووشش!!!
دیشب بعد از مدتها مسجد رفتم.
اجازه بدید یک نکته کنکوری رو برای جاهایی که جمعیت زیاد هست ذکر کنم.
"اگر جایی که نشستید یا ایستادید جای مناسبی هست تحت هیچ شرایطی از جایتان تا پایان مراسم بلند نشوید"
دیروز یه جای گوشه پیدا کرده بودم و تکیه دادم به دیوار و داشتم به سخنرانی حاج آقا گوش میدادم که یک لحظه تشنگی مفرطی بر من غلبه کرد و گفتم برم یه لیوان چایی برای خودم بگیرم و بیام ولی گفتم الان نه. چون جمعیت داشتند میرفتن و میومدن و حتما تا پا میشدم جای منو میگرفتند. حالا این بغل دستی ام رفیق خودم بود ولی دیگه صف نونوایی نبود که بهش بگم جام رو بگیر تا من بیام.
خلاصه رفت و آمدها متوقف شد و دیدم کسی دیگه رد نمیشه منم فرصت رو مغتنم شمردم و گفتم برم این چایی رو بگیرم . بازم با خودم فکر کردم که ممکنه حتی در همین لحظه هم یکی بیاد پس گوشی موبایلم رو اونجا گذاشتم (یادتونه قدیمها زنبیل میزاشتند سر صف؟) تا فکر کنند اینجا جایی کسی هست. بدو بدو رفتم یه چایی ریختم در عرض یک دقیقه برگشتنی دیدم که یه آقایی چاق که سنش به 40 تا 50 میخورد اومده نشسته سر جام گوشی ام هم دستشه داره از بغل دستی میپرسه این مال توعه؟
یعنی در عرض یک دقیقه جا رو گرفتند!
بگذریم
دیشب یک جشن مختصر و کوچولو برای میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) هم گرفته بودند و برای همین منظور یک کیک تولد هم آورده بودند.
تو این تصویر حاج آقا داره کیک تولد رو افتتاح میکنه.
شبی که نیمه شعبان بود بعد از چندین هفته رفتم مسجد. این بار فقط اومده بودم تا حالی عوض کنم و توی بحث دوستان در حیاط مسجد شرکت نکردم.
اعمال نیمه شعبان رو که نماز مخصوصش و چندین دعا هست رو بجا آوردیم.
خیلی حالم بهتر شد و روحیه مضاعفی گرفتم. این چند مدت خیلی تو فشار روحی و مادی بودم و نیاز داشتم تا بیام و خودم رو کمی شارژ روحی کنم.
یک موضوعی خیلی منو ناراحت کرد.
شهری که ما هستیم چیزی حدود ده هزار ایرانی توش زندگی میکنه. ولی در شب نیمه شعبان به چهار تا پیرمرد ایرانی هیچ کس نیومده بود.
چرا اینقدر از اعتقاداتشون گریزان شدند؟ در حالیکه سیزده به در و عید نوروز جای سوزن انداختن نبود.
من خودم هم آدم معتقدی نیستم به اون صورت و خیلی وقتها هم نمازم رو نمیخونم ولی به اون چیزهایی که اعتقاد دارم اگر نمیتونم انجامش بدم حداقل احترام میزارم. دوست داشتم بیشتر در موردش بگم اما فکر کنم تا همین جا هم زیاد گفتم
===============================================================================================================
و باز هم یک دو راهی دیگه در زندگی ام ممکنه که رخ بده!
نمیدونم چه حکمتی است که هر وقت من میخوام درس بخونم اینطوری میشه که ادامه ندم و برم دنبال موقعیتها
خب بیشتر توضیح نمیدم چون هنوز هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته
=================================================================================================================
خیلی نامرد بود این استاد فیزیک، من اینو یادم نمیره استاد حالا میبینی که نمره خوب میگیرم و بهت ایمیل هم میزنم
فکر کنم 95 درصد مسیر استخدام در شرکت جدید رو رفتم. حالا باید بیخیال این درس خوندن حداقل در ترم تابستان بشم تا بتونم به دوره های آموزشی اش برسم. ولی اگر این کار را بکنم از دانشگاه جدیدم میمونم.
ولی من تا حالا تصمیمم همینه. دوره آموزشی رو میرم!
تا حالا این اسم فول استک به گوشتون خورده؟
به کسانی که هم بتونند برنامه نویسی تحت وب را انجام بدهند، و هم طراحی وب را انجام دهند فول استک دولوپر میگویند.
یعنی این شخص، هم میتونه برنامه های فرانت اند (برنامه های کلاینت ساید) مثل اچ تی ام ال و سی اس اس رو اجرا کنه و هم بتونه با برنامه های بک اند (مثل پی اچ پی، و ای اس پی) برنامه نویسی کنه! یعنی کسی که همه کارها رو در ضمینه ایجاد و طراحی وب رو انجام میدند!
این لینک رو از دست ندید در مورد فول استک دولوپر
از امروز به مدت شش ماه (بلکه هم بیشتر) منتظر آه و ناله های من در مورد سخت بودن و نفس گیر بودن این دوره آموزشی باشید.
امروز روز اول بود و تا ساعت دو و نیم شب داشتم روی اساینمنت ها کارمیکردم! این که شروعش اینقدر سخته وای به حال بقیه اش
هنوز هیچی چیز معلوم نیست. شاید انصراف دادم و یا شاید اصلاً اونها منو از همون دور اول یا دوم انداختند بیرون.
ببینیم و تعریف کنیم
دیروز هنگامی که سر کار بودم مصاحبه آقای عراقچی را در مورد ت دولت ایران درباره مهاجرین افغانستانی را دیدم. شاید بتونم بگم تک تک جملات و آمارهایی که ایشان میداد حتی از نظر منطقی هم قابل باور نبود و قابل بحث. ثانیه ثانیه حرفهاش واقعیت نداشت چون همه اون آمارها رو من به نوعی از نزدیک احساس کرده بودم. یک احساس و درد کهنه از صحبتهای ایشان برام تازه شد. مدتی بود که با دوستان ایرانی ام اینجا و در فضای مجازی رابطه خیلی خوبی دارم و آنها و من همیشه احساس میکردیم که یکی هستیم و ایرانی و افغانستانی ندارد و در حقیقت خودم را تا حدی ایرانی میدانستم چون تمام خصوصیات و فرهنگهای ایرانی ها رو داشتم ولی حالا خیلی احساس بدی پیدا کردم و این جور موقع هاست که گاهی با خودم فکر میکنم من نباید هیچ وقت به خودم تلقین کنم که حتی یک درصد هم ایرانی هستم! برای اینکه از نظر آنها نیستم و نخواهم بود. من یک بیگانه هستم و این برخورد با بیگانه ها کاملاً هم معقول و منطقی است.
احساس حسادتم وقتی عود میکنه که یک جوان چینی 19 ساله را که حدود شش سال است وارد کشور جدیدی شده را میبینم و وقتی ازش میپرسم که اهل کجایی؟ با همان لهجه مخصوص چینی ها که به زحمت میشد فهمید چی میگه میگه اهل همینجام من شش سال است که اینجام و حالا دیگه شهروند این کشور هستم!
در حالیکه بچه های افغانستانی که متولد ایران هستند و هرگز کشور افغانستان را ندیده اند حالا بزرگ شده اند ازدواج کردند و بچه های آنها دومین نسلی هستند که هیچ وقت افغانستان را ندیده اند ولی هنوزهم شهروند ایرانی محسوب نمیشوند!
یک بخش سخنان ایشان خوب هم بود ایکاش مرزها را باز بگذارند و اجازه بدهند که این مهاجرینی که هرگز به عنوان شهروند شناخته نشدند از این کشور خارج بشوند و بروند.
خدایا، چقدر خوب میشد الان پدر و مادر و خواهر و برادرانم پیش خودم و خارج از ایران میبودند.
میخواهید برنامه نویس وب شوید؟ اگر نمیخواهید و هیچ علاقه ای هم ندارید که بدانید پس لطفاً وقت خود را برای خواندن این پست زیاد هدر ندهید.
چراغها رو خاموش کنید بزارید اونهایی که میخوان برن تو همین تاریکی برند!
خب اگر علاقه مند هستید که برنامه نویس وب شوید پس باید زبان برنامه نویسی اچ تی ام ال را بلد باشید
HTML
میدونید چیه دیگه؟ اگر نمیدونید برید تو گوگل سرچ کنید که چیست. به طور خیلی خلاصه، صفحات وب در اینترنت با این زبان نوشته میشود. البته زبانهای جاوا اسکریپت و سی اس اس و جی کیوری و پی اچ پی صفحات وب را کامل تر میکند اما همه اینها باز هم داخل تگ های اچ تی ام قرار میگیرند و به تنهایی نمیتوانند یک صفحه وب را تشکیل بدهند!
یادتان باشد که ما اینجا فقط از فرانت اند صحبت میکنیم و کاری با بک اند و دیتابیس نداریم (اگر این جمله رو نفهمیدید چی میگم زیاد مهم نیست بعدا خواهید فهمید)
خب حتما توقع ندارید که حاج رضا بشینه دونه دونه تگهای اچ تی ام ال رو براتون با ذکر مثال و نمودار توضیح بده.
اینجا من با روش نینجایی استاد پروفسور دکتر الحاج رضا این کار رو انجام میدم. یک صفحه اچ تی ام ال که تمام تگ های مهم اچ تی ام ال در آن قرار دارد را برایتان آپلود کردم. شما کافی این صفحه را از طریق کنسول گوگل کرم یا برنامه ویژوال استودیو کد یا نوت پد پلاس پلاس یا اصلاً همین نوت پد معمولی باز کنید تا کد ها را ببینید.
دقت کنید که هر تگ با <.> شروع میشود و با </> تمام میشود. اون سه تا نقطه هم مثلا اسم تگ هست.
همزمان فایل را با مرورگرتان هم باز کنید (هر مرورگری که باشه فرق نمیکنه)
شما برای اینکه بدانید هر تگ چه کاری میکند میتوانید آن تگ را در گوگل جستجو کنید و اطلاعات لازم رو بدست بیارید و به دلخواه خودتون در برنامه های کد نویسی تغییرش بدیدو نتیجه رو در مرورگرتون ببینید. اینطوری خیلی کامل و جامع یاد میگیرید که این اچ تی ام ال چی هست و چطوری کار میکنه!
والا بقرعان
البته یادآوری میکنم که یادگرفتن این تگها اینقدرها هم آسان نیست ولی اگر واقعاً علاقه مند هستید اینم یه راهشه دیگه!
اینم از فایل از اینجا میتونید دانلودش کنید.
برو ببینم چیکار میکنی!
من مصاحبه کاری خیلی زیاد داشتم. زمانی (حدود هشت سال پیش فکر کنم) به شدت جویای کار بودم و هر روز 7 الی 8 جای مختلف فرم استخدام پر میکردم، دیگه این اواخر برام مهم نبود چه کاری و با چه دستمزدی باشه مهم این بود که کار باشه. این فرم و رزومه فرستادن های فله ای نتیجه اش به به مصاحبه دعوت شدن های فله ای بود.
اینجا میخوام یکی از تکنیکهای مصاحبه شغلی رو بنویسم. معمولاً افراد مصاحبه کننده با افراد زیادی مصاحبه کردند و ممکن است حرفهایی که شما میزنید برایشان خسته کننده و طولانی باشد و جذابیتی برایشان نداشته باشد. پس شما باید بتوانید در مدت خیلی کم (حدود سی ثانیه تا یک دقیقه) خیلی حرفه ای بتوانید خودتان را معرفی کنید. فرض کنید شما با فرد مصاحبه کننده درون یک آسانسور هستید و تنها در مدتی که باهم داخل آسانسور هستید اجازه صحبت کردن با ایشان را دارید پس سریع برید سراغ اصل موضوع و ایشان را طوری مجذوب خودتان کنید که بعد از اون مدت سی ثانیه تا یک دقیقه راغب بشند تا بیشتر و بیشتر از شما بدانند.
به انگلیسی به این تکنیک Elevator Pitch هم میگند.
در این مدت کم (فرض کنید سی ثانیه) شما باید خیلی حرفه ای در مورد این سه سوال صحبت کنید
1- شما کی هستید؟
اسمتون رو به صورت کامل ذکر کنید اگر دکتر، مهندس، وکیل، یا هر عنوان شغلی ای که دارید را هم حتما اضافه کنید. در ضمن شغل و یا حرفه ای را که دارید را به صورت خوب ذکر کنید اگر یک حسابدار هستید نگید که من فلانی یک حسابدار هستم. مثلا بگید که من آقای . متخصص حسابداری در شرکت . هستم که سابقه کاری در زمینه های . و . دارم .
2- شما در حال و گذشته چه تجربه کاری ای داشتید
اینجا هر چی تشویقی و مدال و دستاورد کاری داشتید رو هم در کنار کارهایی که دارید و یا قبلا داشتید حتما به صورت فشرده بگید.
3- چرا شما برای این استخدام درخواست دادید؟ در کل هدفتان چی هست؟
این از اون سوالهایی هست که حتما خود مصاحبه کننده از شما خواهد پرسید اما چه بهتر که خودتون زودتر بهش اشاره کنید. دقت کنید این طور توضیح ندید که من بیکارم و دنبال کار میگردم یا از این کاری که الان دارم میکنم خوشم نمیاد و دنبال کار راحتتر هستم. سعی کنید اسم درآمد رو اصلا و یا خیلی کم ذکر کنید و به جاش پیشرفت شغلی رو ذکر کنید. یا میتونید بگید میخوام یک مرحله بالاتر و با چالشهای جدی تر کاری روبرو بشم و من مطمئنم که انگیزه و انرژی کافی رو برای این که در این کار استخدام بشم دارم.
این تجربه من بود به هر حال ممکنه بعضی ها تا حدی و یا اصلا باهاش موافق نباشند اما در کل اولین جملاتی که شما در مصاحبه ذکر میکنید حتما تاثیر زیادی خواهد داشت. حالا شما خودتان یک بار هم که شده تمرین کنید و سعی کنید به این سه سوال به صورت خیلی حرفه ای در مدت سی ثانیه جواب بدید. میبینید که برای بار اول خیلی هم آسون نیست. در حالیکه همین سخنان رو ممکنه در حضور یک یا چند نفر مصاحبه کننده بگید.
موفق باشید
این شش ماه دوره آموزشی که حالا در هفته سومش هستم واقعاً سختترین دوره آموزشی ای بوده که تا حالا دیدم!
تا حالا چند نفر تلفات داشتیم و استعفا دادند. منم نمیدونم با این شرایطم بتونم تا آخر ادامه بدم یا نه!
هر شب تا ساعت یک الی دو شب روی اساینمنت ها کار کنی، بعدش هم صبح زود بری سر کار! تا ساعت 5
شش میرسم خونه و تا خستگی رفع میشه و حدود یک ساعت کارهای خونه مثل لباس و ظرف و مرتب کردن. هفت و نیم یا هشت شروع به کار میکنم تا ساعت دو! این وسط هم یه غذای آماده! و خدا رو شکر رمضان هست و میرم مسجد نزدیک خونه افطاری رو میزنم و میام.
یعنی فشار حداکثری ها!
اثراتش رو بعد از چند هفته دارم میبینم! وزنم داره زیاد میشه! چون هیچ تحرکی ندارم و مدام پشت کامپیوترم هستم.اعصاب درست و حسابی ندارم. مدام همه چیز رو فراموش میکنم! درد کمر هم حالا اضافه شده! سر کار هم که دیگه شهره عام و خاص شدم با این چهره خسته و خواب آلودم! رئیسم میگه حیف که بهت نیاز داریم اینجا وگرنه با این دیر اومدنت و سر کار خوابیدنت خیلی وقت پیش اخراج شده بودی! منم کم نمیارم و بهش میگم شما به جای این حرفها به فکر اضافه حقوق من باش! ولی میدونم این رئیس خیلی منو دوست داره. سر میز کارش فقط لوگوی اسم من هست.
با خودم و زمین و زمان دعوا دارم! حتی شبها تو خواب!
فقط یاد خاطرات گذشته مثل همین پارسال این موقعها کمی آرومم میکنه که چقدر خوش بودم و خرم دل و انشالله بعد از این سختی ها این بار بهتر از همیشه خواهد شد!
بر اساس پرسشنامه ای که پر کردم چارت شخصیتی من ENTJ-A است. یک فرمانده!
البته دو سال پیش هم من پرسشنامه دیگری را پر کرده بودم ونتیجه همان بود!
اگر میخواهید بیشتر در مورد چارت شخصیتی من بدونید اون کلمه انگلیسی رو سرچ کنید بدانید که من که هستم!
اگر میخواهید در مورد چارت شخصیتی خودتان بدانید و در ضمن ادعای انگلیسی تون هم میشه! این لینک رو کلیک کنید و به صد تا سوالش جواب بدید! تا چارت شخصیتی خود را ببینید و به این حقیقت پی ببرید که در مقابل حاج رضا هیچ نیستید !
https://www.16personalities.com/free-personality-test
دیروز با بچه ها ی فول استک عکس یادگاری دسته جمعی گرفتیم. یه عکس از خودم هم گرفتم که خیلی خیلی عالی و حرفه ای اومد. از بس خوشم اومد گذاشتمش پروفایل تلگرامم.
این کمر درد من رو مجبور کرد که برم یک صندلی راحتتر و گرونتر یک تشک خیلی خیلی خیلی گرون بخرم. تا چند روز دیگه تشک میرسه دستم. خدا کنه بهتر بشه اوضاعم .
درباره این سایت